وقتی اولین بار با محیط وب نویسی آشنا شدم آذر 90 بود البته وب نویسی از نوع خاطره و روز نوشت
اصلا آشنایی من با روزانه نویسی با وبلاگ خاطرات من(سپیده) بود که خیلی ها میشناسنش و اونایی هم نمیشناسنش ماجرای یه عروسی بود به نام سپیده که با مادر شوهرش به نام عفی تو یه خونه زندگی میکردن و بعدش دچار تغییرات زیادی شد زندگیش و بعد از طلاقش کمتر نوشت و سپیده خیلی روان می نوشت و خیلی از روزهای تنهاییش منو یاد خودم مینداخت و الان دیگه تو اون وبلاگش نمینویسه و بی خبرم ازش
من هم یه وبلاگ درست کردم و خاطراتمو مینوشتم از طریق وب سپیده دوستانی پیدا کردم مثل
قندک بانو و زبل خان که قندک بانو دوسست داشتنی تند تند اپ میکرد و منم دوستش داشتم چون دل مهربونی داشت و بعد یهو ننوشت و بی خبرم ازش
کوکی بود که طنز مینوشت و الان ازش خبری ندارم
میترا بود که پستاش با عکس بود اونم دیگه نمینویسه
نفس بود که به خاطر ازدواجش رفته بود یه شهری با امین همسرش و از روزانه هاش می نوشت و بعد یه پست گذاشت که دارم جدا میشم دیگه ننوشت
و خیلی های دیگه که بخام اسم ببرم طولانی میشه
و اما گولوی عزیزم از اون زمان میخوندمش تا الان و الان که وبلاگش در دست تعمیره من دلم میگیره
برای همه دوستانی که ازشون بی خبرم آرزوی شادی و سلامتی دارم
سه مورد اول از دوستای منم بودن... یه حس عجیبی بهم دست داد از خوندن این پست :)
و حالا گولو جان هم که .....
یه وبلاگی هم پیش تر بود حدود 87 ! من و همسلی ... خیلی شیرین و بامزه بود نوشته هاشون... ایشونم ناپدید شدن
دنیا خیلی عجیبه
یه روزایی دوستای وبلاگیت که باهاشون خیلی خاطره داری میرن و دیگه بر نمیگردن
سلام وب منم سربزن[خجالت]عالی بود وبت...