مامان رفت کلی این دورز حرف زدیم .حرف دونم خالی شد مامان هر وقت بیاد یخاچالو رفرش میکنه هرچند کهتمیز باشه اب زرشک برام درست کرد و سفارش به خوردن وتوجه به غذام مخصوصا غذای ظهرزیاد مونده نخورم این دوشب که بود متوجه شده که من شبا توخواب حرف میزنم همین باعث نگرانیش شده بود صبحونه جمعه نون سنگک داغ در کنار مامان خیلی می چسبه مامان رفت عصر چون باید میرفت به مغازش برسه و من سعی کردم عصر جمعه رو بخابم که متوجه نشم خونم چقد یهو تاریک شده خندوانه دوشب هم دیدم و سعی کردم تمرین کنم که بخندم
|