22

از سه شنبه جمع و جور کردم و چهار شنبه داداشم که 15 سالشه اومدو 5 شنبه دوتاکارگافغانی اومدن خونرو تمیز کردن وسایلا روبردن پایین و کابیتای طبقه چهارمو از حیاط بردن طبقه چهارم همه این کارا از ساعت 9 صبح تا 2 ظهر طول کشید کارگرا تازه اومده بودن ایران و هنوز بلد نبودن از زیر کار در برن و با سرعت زیادی کار میکردن

بعدشم من وداداشم همه چیو مرتب کردیم هرچند که هنوز نیومده کابینتای واحد منو وصل کنه

این کارگرا هرکودوم دوبار سروریس بهداشتیو شستن ولی من قبول نداشتم شستنشونو بعدش من رفتم دستکش بدست اینقد شستم نزدیک بود از بوی تیرک بیهوش شم

سرویس بهداشتی که تمیز باشه برق بزنه بوی تیرک بده یعنی زندگی جریان داره

بعدش کلی شیر خوردم اثر تیرک و سفید کننده بره

بعدشم  تا 1 شب کار کردم جالب بود من از پنج ونیم صبح کار میکردم تا یک شب و مثل همیشه دقیقه نود نبودم شایدم  پنج ونیم صبح دقیقه نود بوده

روز جمعه با داداشم رفتیم حرم بعدش رفتیم پیتزا شب و بعدشم بردمش ترمینال برگشت و خیلی ناراحت شدم از رفتنش اتوبوسشم وسط راه خراب شده بود طفلکی راه سه ساعت ونیمه رو تو 5 ساعت ونیم رفته بودبعد من برگشتم دوباره چسبیدم به کار و شب ساعت یک خوابیدم  صیح ساعت ششو نیم بیدارشدم شنبه برم که دیدم از بدن درد نمیتونم راه برم با هزار مکافات رفتم سرکار دیروز عصر که برگشتم خونه خوابیدم تا 6

صابخونه اخرین لحظه که من داشتم میرفتم پاییین کشید رو اجاره و دو برابرش کردونامردی کرد و منو در عمل انجام شده قرار دادمنم جمع کرده بودم و اینقد این ماه سختی کشیدم که جون نداشتم برم دنبال خونه هرچند دیروز رفتمی ه جارو دیدم که دخمه بود در برابر خونه من و اجارش مثل اجاره ماهای پیش من بود

دستام از شدت تیرک و سفید کننده میسوزه و تو اداره نمیتونم با انگشتم ساعت بزنم چون اثر انگشت ندارم

الان وقت خوبیه برای قتل چون اثری ازش نمیمونه





21

یه ویژگی خاصی که من دارم و خوب نیست اینهکه میدونم یه کاری رو باید انجام بدم ولی تا نرسه با تایم نود انجامش نمیدم وانرژی ندارم تا برسه دقیقهنود

اینو از بچگی باهام بود دوران مدرسه هم همین طور موقعی که میخاستم یه ازمون شرکت کنم میزاشتم مثلا امروز اخرین مهلتشه ساعت ده شب شرکت میکردم

کنکورم همین طور ی شرکت کردم حتی همین ازمون استخدامی که الان باهاش مشغول کارم هم تا 12 شب وقت داشت و من ساعت 12 شروع کردم

و چون معمولا نصفه شب نمیبندن سامانه رو ثبت نام انجام شد البته بوده مواقعی هم که خیلی سیستم ارور داده و اذیت شدم و یا حتی یه بار یه مقاله میخاستم بفرستم انقد گذاشتم زیر سرم تا 12 شب که رفتم ثبت نام کنم سامانه ارور داد بعدم بسته شد حالا من یه هفته ده روز رو مقاله کار کرده بودم

یه خصوصیت دیگه ای که دارم اینه که evening person ام یعنی تا عصر نشه من حس و حال و تمرکز لازمو ندارم

به جاش مثل چکاوکان یاmorning personها صبح های زود از خواب بیدار میشم و نمیتونم زیاد بخابم صبحا

با همه این تفاسیر دیروز که مثلا جمعه بوده و من میدونستم که بایدهال رو خالی کنم تا سرامیک بشه دو طبقه باهام. سرامیک کار لج کرده اگر یه روز هر دورو سرامیک نکنم نمیام و من باید همه چیو میبردم تو راه پله ها و کاناپه ها رو هم تو اشپزخونه صبح بیدار شدم زود رفتم نون سنگک گرفتم صبونه خوردم استه استه کار کردم اول ناهار پختم و ظرف شستم بعد لباسرو شستم چون ماشین رو جاشو عوض کردم و جمع کردم برای اسباب کشی بعد نشستم جلو تی وی و میدونم که خیلی کار دارم ولی باز با خونسری تی وی میبینم بعد یه چرتی زدم و از6 عصر شروع کردم به بسته بندی مگه تموم میشددددددددد

تا 1 شب که تنی هلاک خوابیدم

در مرود اسباب کشی هم من 4 ساله مشهدم و در این 4 سال 7 بار اسباب کشی داشتم از یه ماه بگیر تا سه ماه بس که خوش شانس بودم

یه جا صابخونه الزایمر گرفته بود و روانی شده بود(دومادش چک ضمانتو میلیاردی وام رو پرداخت نکرده بود اینم ضامن) و مشکل ساز برای همسایه ها و شبا می اومد کنتورای برقو قطع میکرد

یه جا صابخونه خانم بود وقتی من نبودم با کلید یدک می اومد خونه منو میگشت و وقتی من میرفتم خونمون با قیافه حق به جانب شر به پا میکرد که چرا منو تنها میزارید در حالی که من کرایه خونه میدادم و دوس داشتم هر جا میخام برم

یه جا چاه فاضلاب مجتمع از خونه من زد بیرون و وقتی از خونمون برگشتم با فاجعه روبرو شدم

یه جا هم همسایه کناری موجب ازار و اذیت بود روزا خواب بودن شبا بیدارجالبه کار هم نمیکردن بیکار زن و شوهرو بچه ها

حالا این خونه فعلی پارسال بودم خونه خوبیه امسال تمدید کردم فقط از طبقه بالا میام به ططبقه دوم

اما نفس گیره ولی میدونم که این هم میگذره


20

5 شنبه س من دلم میخاد برم خونمون اما نمیشه

راه دوره و هوا گرم.مشهدم که هیچ دلخوشی برام نداره

الان جلسه دارم باید برم و بعدشم که تعطیل و فردا باید بشینم مثل یه کوزت خوب وسایلارو جمع کنم که اسباب کشی کنم هفته دیگه به طبقه دوم

10 شبه راحت نخوابیدم و همش کابوس میبینم و صبحا سر دردم اما میدونم خدا دستمو گرفته داره تاتی تاتی میبره تا بزرگ تر شم

19

گاهی وقتا دلت میگیره

گاهی وقتا شبا خوابت نمیبره

گاهی وقتا همش از  خواب میپری

گاهی وقتا بغض داری

گاهی وقتا احساساتت سینویسه شاد و غمگین در تنازعند درونت

یاد وقتایی بیفت که خوشحال بودی از ته دل می خندیدی

یا وقتی که یه خبر خوبی بهت دادن

شاید اروم شی

ولی اگر یاد این بیفتی که یکی هست که هوامو داره و بهتر از من میدونه صلاحم چیه  آروم میشی


فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ صَبْرا جَمِیلا وَ فَرَجا قَرِیبا وَ قَوْلا صَادِقا وَ أَجْرا عَظِیما أَسْأَلُکَ یَا رَبِّ مِنَ الْخَیْرِ کُلِّهِ مَا عَلِمْتُ مِنْهُ وَ مَا لَمْ أَعْلَمْ أَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ مِنْ خَیْرِ مَا سَأَلَکَ مِنْهُ عِبَادُکَ الصَّالِحُونَ یَا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ وَ أَجْوَدَ مَنْ أَعْطَى أَعْطِنِی سُؤْلِی فِی نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ وَالِدَیَّ وَ وُلْدِی [وَلَدِی‏] وَ أَهْلِ حُزَانَتِی وَ إِخْوَانِی فِیکَ [وَ] أَرْغِدْ عَیْشِی وَ أَظْهِرْ مُرُوَّتِی وَ أَصْلِحْ جَمِیعَ أَحْوَالِی وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ أَطَلْتَ عُمُرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَ أَتْمَمْتَ عَلَیْهِ نِعْمَتَکَ وَ رَضِیتَ عَنْهُ وَ أَحْیَیْتَهُ حَیَاةً طَیِّبَةً فِی أَدْوَمِ السُّرُورِ وَ أَسْبَغِ الْکَرَامَةِ وَ أَتَمِّ الْعَیْشِ
خدایا از تو صبرى زیبنده،و گشایشى نزدیک و گفتارى درست و مزدى بزرگ درخواست میکنم‏ پروردگارا از خیر تمامش را از تو مى‏خواهم،آنچه را از آن دانسته‏ام و آنچه را ندانسته‏ام،خدایا از تو مى‏خواهم بهترین چیزهایى را که‏ بندگان شایسته‏ات از تو خواستند،اى بهرتین کسى‏که از او خواسته مى‏شود،و سخى‏ترین کسى‏که عطا فرمود،خواسته‏ام را در حق خودم و خانواده‏ام و پدر و مادرم و فرزندانم و خاصانم و برادران دینى‏ام به من عطا کن،زندگى‏ام را گوارا گردان،مرّوتم‏ را آشکار ساز،و همه احوالم را اصلاح کن،و مرا از کسانى قرار ده که عمرش را طولانى کردى،و کردارش را نیکو ساختى،و نعمتت را بر او تمام کردى،و از او خشنود شدى،و او را به زندگانى پاکیزه زنده داشتى،در بادوام‏ترین خوشیها،و کامل‏ترین کرامتها و کامل‏ترین زندگیها