-
50
چهارشنبه 8 مهر 1394 09:07
سرماخوردم شب ها کابوس میبینم دلم میجوشه قل قل
-
49
سهشنبه 7 مهر 1394 09:13
-
48
دوشنبه 6 مهر 1394 09:45
-
47
یکشنبه 5 مهر 1394 07:49
من برگشتم چند روز بود نبودم امیدوارم هیچ در راه مونده ای در منا نباشه نگران تمام زنان سرزمینم هستم چه اونایی که همسرشون فوت شده چه اونایی که مفقود شدن
-
46
چهارشنبه 1 مهر 1394 11:01
خاطره اول مهر خاطرات عید قربان بچگی ها کودومو بگم وقتی بچه بودم بابازرگم خدا بیامرز عادت داشت گوسفند رو قبل روشن شدن هوا بکشه من هم روزای عید قربان صبحای زود بیدار میشدم و معمول بود این روز لباس نو میپوشیدم و از خون گوسفند یه دونه میزدن به پیشونی که من نمیزدم بعدم خورد کردن وتوزیع گوشت قربانی ناهار عید قربان رسم بود...
-
45
سهشنبه 31 شهریور 1394 11:02
روز شنبه شاد شنگول رفتم چشم پزشک و به علت شلوغ بودن مطب از 6 تا ده و نیم شب نشستم تا رفتم داخل نیم ساعت معاینه کرد بعد از معاینه دکتر گفت چشمم یه مشکلاتی داره که برای سن من زوده و یکی از عواملشش اعصاب هست خیلی خورد تو ذوقم و توصیه اکید کرد با سیستم زیاد کار نکن من همه کارم با سیستمه اصلا ما ارباب رجوع حضوری نداریم همش...
-
44
یکشنبه 29 شهریور 1394 11:08
چند روز بود یه فایلی رو برای یه جلسه اماده میکردم خیلی زیاد و خسته کننده بود بعد از سه قسمت نظرات اومده بود همشم پی دی اف و از اون پی دی افایی که به هیچ صراطی برای کپی شدن مستقیم نبودن اخریشم آیین نامه کشوری بود فایلو اماده کردم معاونمون گفت خودتم بیا جلسه رفتم و دیدم به به آیین نامه که من گذاشتم نسخه جدید ترش هم هست...
-
گولو بیآ
شنبه 28 شهریور 1394 09:31
وقتی اولین بار با محیط وب نویسی آشنا شدم آذر 90 بود البته وب نویسی از نوع خاطره و روز نوشت اصلا آشنایی من با روزانه نویسی با وبلاگ خاطرات من(سپیده) بود که خیلی ها میشناسنش و اونایی هم نمیشناسنش ماجرای یه عروسی بود به نام سپیده که با مادر شوهرش به نام عفی تو یه خونه زندگی میکردن و بعدش دچار تغییرات زیادی شد زندگیش و...
-
43
پنجشنبه 26 شهریور 1394 10:18
دیروز حقوقارو ریختن کارانه هارو هم چند روز قبل ترش و من تونستم به اوضاع نابسامان مالیم کمی سامان بدم زندگی کارمندی این گونه است
-
42
پنجشنبه 26 شهریور 1394 07:45
دیروز از اداره دیر رفتم خونه تا رسیدم نیمه ناهاری زدمو بدو بدو رفتم باشگاه اینقد برای من که 4 سالهه ورزشو گذاشتم کنار سنگین بود حس میکردم تمام عضلاتمو با چسب قطره ای به هم وصل شده الان میخان جدا کننش .من کلاس ایروبیک رفتم شلووووغ کلاس بعد من ایروبیک دنس خلوت بود نمیدونم کلاسمو عوض کنم برم اونو یا نه ولی این تایم بامن...
-
41
سهشنبه 24 شهریور 1394 07:58
دیروز رفتم باشگاه بعدش خواب خواب خواب در مورد پست قبلم من خودم وقتی میخام سوار تاکسی شم معمولا یه نگاه میندازم تا کناریم که اگر اقاست خودشو جمع کنه تا من سوار شم وگرنه میگم به راننده جا نیست تا بگه اقای کوچیک بشین .بعدش هم اول کیفمو میزارم هر چقدم جا تنگ باشه تا فضا بین مون ایجاد شه.اگرهم اقای بخاد کاری کنه همون اول...
-
لطفا جای خانمها تنگ نشود/ شهوترانی در تاکسی ممنوع!
سهشنبه 24 شهریور 1394 07:53
لطفا جای خانمها تنگ نشود/ شهوترانی در تاکسی ممنوع!
-
40
دوشنبه 23 شهریور 1394 10:40
دیشب رفتم دندون پزشکی و چسب دندونم رو زدم (ایمپلنت کردم بعد اخرین سری رفتم دندونو تست کرد ببینه فیکسه دیگه بیرون نیومد که چسب بزنه قرار شد بزاریمهر وقت بیرون اومد خودش من قورتش ندم و بببرم بچسبونه) دیروز ناجور ناخوش بودم نمیدونم چمه من همیشه بااومدن پاییز شادم الان حس افسردگی دارم دیشب خیلی زود خوابیدم مثل یک عدد مرغ...
-
39
یکشنبه 22 شهریور 1394 13:22
پشت میزم نشستم و البالو خشک میخورم ای حال میده آی حال میده لواشکم اگر میشد کنارش خوب تر میشد یادم میاد لواشک مامان ساز تو یخچال دارم آخ کی برم خونه فشارمم که همش پایینه توجه میکنم همشم سردی میخورم دیشب دمنوش دارچین و هل خوردم بسیار خوشمزس و فرش میشی دیشب ماکارونی پختم اما نخوردم ظهر برم بخورم .تنهایی نمیچسبه امروز...
-
38
شنبه 21 شهریور 1394 08:26
مامان رفت کلی این دورز حرف زدیم .حرف دونم خالی شد مامان هر وقت بیاد یخاچالو رفرش میکنه هرچند کهتمیز باشه اب زرشک برام درست کرد و سفارش به خوردن وتوجه به غذام مخصوصا غذای ظهرزیاد مونده نخورم این دوشب که بود متوجه شده که من شبا توخواب حرف میزنم همین باعث نگرانیش شده بود صبحونه جمعه نون سنگک داغ در کنار مامان خیلی می...
-
37
پنجشنبه 19 شهریور 1394 07:29
مامان اومده شادی اورده من خوبم خوب
-
36
چهارشنبه 18 شهریور 1394 07:52
این چند روز اداره خیلی سرم شولوغ بود ضعف بدنی هم اضافه براون دیروز خیلی پشت سیستم بودم و خیلی کار اماده کردم بعد هر وقت با اکسل کار کنم چشام درد میگیره دیروز هم فرم وزارتی بود و اکسل داشت ظهر داشتم میرفتم خونه حس کردم نا ندارم راه برم کمی اجیل خوردم تو راه و رسیدم خونه میرزا قاسمی نیمه اماده رو اماده کردم و خوردم بازم...
-
35
شنبه 14 شهریور 1394 13:10
جمعه صبح 9 بیدار شدم صبحونه خوردم و رفتم جمعه بازار کتاب چنگی به دل نزد اما هوام با لمس کردن کتاب عوض میشه بعدش برگشتم یه غذا خریدم خوردم و شروع کردم به کار کردن سه ونیم تموم شد یهدراز کشیدم از 4 خوابم برد تا 6-7 بیدار شدم دیدم دم غروبه و الانه که اشکام بریزه نزاشتم بریزه و رفتم یه کم هله هوله خریدم و لب تابو روشن...
-
34
پنجشنبه 12 شهریور 1394 12:50
اخر هفتس و من از غروب دل گیر جمعه می ترسم اخر هفتس و دلم میخاد برم خونمون به خاطر نشستن تو باس و رفت و امد 8 ساعتش نمیرم اخر هفتس و دوستام میرم خونه هاشون اونایی که نزدیکن اونایییم که دوره خونه هاشون جمعه ها همش خوابن و اهل بیرون رفتن و گشتن نیستن اهل خوابن خواب مطلق اخر هفتس ومن میدونم صبح مثل جغد از 7 چشام بازه فردا...
-
33
چهارشنبه 11 شهریور 1394 10:11
هوای مشهد بسیار ملس شده خنک و پایییزی پاییز فصل دوست داشتنی من در راهه من زاده پایییزم فصلها سرجاشونن این عمر ماست که میگذره
-
سنگ پا و تناسب اندام
سهشنبه 10 شهریور 1394 09:27
آیا میدانستید که بیشترین مقدارانسولین در پاشنه پاست ، کسانی که دچار دیابت نوع ۲ هستند، اگر روزانه به مدت ۱۰دقیقه سنگ پا بزنند، باعث تنظیم انسولین خونشان خواهدشد. همچنین این عمل باعث چربی سوزی بیشتر و تناسب اندام خواهد شد، در بیماران دیابتی در نیمه تحتانی بدن پاها خون رسانی به طرز صحیح انجام نمیشود و ممکن است که فرد...
-
32
شنبه 7 شهریور 1394 11:10
5 ششنبه ظهر دوستم اس داد میام خونت منم رفتم خرید و اومد و حسابی خوش گذشت جمعه صبح همسایه اومد خونه م و سه ساعتی نشست رفت منم ناهار اش رشته داشتم براش بردم و برای بالایی هم بردم عصر خواهرم رسید کلی حرف زدیم و ناهار خوردیم شبم صابخونه اومد برای حساب کتاب خدایا به همه بی خونه ها خونه بدم از وقی اومدم این خونه سعی کردم...
-
موسی کو تقی
پنجشنبه 5 شهریور 1394 08:54
موسی کو تقی سه برادر بودند به نامهای موسی ، تقی و کریم.این سه برادر که سن و سال کمی هم داشتند ، بدون اجازه پدر و مادر خود ،از خانه خارج شده و از روی شیطنت و سرگرمی از خانه دور شدند. تقی گم می شود . موسی و کریم با هم قرار می گذارند که از خدا بخواهند یکی از آنها را تبدیل به پرنده ای کند که بتواند پرواز کند و از روی...
-
تولد امام خوبان
چهارشنبه 4 شهریور 1394 07:37
چون ماهیان برکهام، بیتاب ماهم یا رضا ! از عاشقانِ «عاشقی با یک نگاهم» یا رضا ! دیروز عصر رفتم حرم و چون ترافیک بود مسیر زیادی رو پیاده شدم و پیاده رفتم ازترمینال امام رضا تا حرم بین مسیر اتوبوسای تندرو سرجاشون تکون نمیخوردن ترافیک بود موقع اذون مغرب رسیدم حرم بعد از بازرسی دیگه جا نبود جلوتر برم و ازدحام جمعیت زیاد...
-
31
سهشنبه 3 شهریور 1394 07:37
امروز مراسم گردهمایی داریم و همه واحدهای زیر مجموعمونو دعوت کردیم به همه هدیه میدیم جز خودمون
-
30
دوشنبه 2 شهریور 1394 08:41
روز 5 شنبه ظهر رفتم جواب ازمایشارو گرفتم هم خودم هم خانوم برادرم ازمایشای من مشکلی نداشت و سطح ویتایمنامم در حد عالی بود و یه غربالگری تو اداره دوستم کرده هیچ کودوم از خانوما ویتامین د ش در حد نرمال نبوده و با دیدن میزان ویتامین د من دوتستم شگفت زده بو د و همش میگفت بگو چطوری ویتامین د رو جذب میکنی روز 5 شنبه رفتم...
-
29
دوشنبه 26 مرداد 1394 09:59
وقتی یه چیزیو گم میکنی همش تو مخت وول میخوره از زمان اسباب کشی تاالان دوتاچیز گم شده همش تو ناخواگاهمه یکی فیش انتن که به تی وی میخورد که اونو خریدم وول ش کم شد.وول شدیده مربوطه به یک عدد دستمال ف ی برو ناژه مخصوص پاک کردن سطوح شیشه خونه هم خداروشکر هر روز داره یه قسمتش مرتب تر میشه پری شب نشستم یه جعبه رو کاغذ پیچ...
-
روز دختریا زن یا مونث؟
شنبه 24 مرداد 1394 10:28
فردا ولادت حضرت معصومه و روز دختر هست زننده ترین اصطلاحی که البته به نظر من استفاده میشه روز دخترو به مجردا تبریک میگن و به متاهلا نه مگه ارزش هر فرد مونثی به پرده شه مگه یه نفر که الان نقش پر رنگش شاید مادری و همسری یه نقشی به نام دختر پدر و مادرش نداره؟ چرا ما اینقد تو جنس مونث سخت گیریم به اینکه باکره س، زنه، دختره...
-
28
شنبه 24 مرداد 1394 09:40
غم گی نم دیروز روز خیلی بدی بود خیلی سخت گذشت از اون جمعه های لعنتی بود
-
27
پنجشنبه 22 مرداد 1394 09:17
5 شنبه ها یه ساعت کمتر سرکاریم اماااااااااااا همش جلسه داریم جلسات خشک ک و رسمی بعد من وسط این جلسات خوابم میگیره گاهی ناخوداگاه خمیازه میکشم مدیرمون فردی بسیار جدی هست و لحظات جلسات استرس زیادی داره بعد من چطوری خوابم میگیره(تناقض دارم ها) مدارک خواستن ادارمون برای ادورای من کارنامم اصلشو ندارم و یه سفر تهران قسمت...