تند تند

تند تند مینویسم که برم کار دارم

دیروز کلاس ضمن خدمت بودم تادو بعدم صابخونه زنگ زد که طبقه دوم کنسل کرده و نمیره چیکار کنم>

رسیدم یکی اومد واحدمنو ببینه کهمن قرار بود برم طبقه دو اونامدیدن پسنیدن اما چون دومی نمیره منتفیه

ناهار الو زرد و انبه و زرد الو خوردم و خوابیدم و باز هم با دل درد بیدار شدم

یه نوع حلوا هست با گردو جوانه گندم و عسل و خرما ارده و هل دارچین درست میشه رو یک ساعت ونیم طول کشید درست کردمو حموم و لباس اتو کردم زبان خوندم شیار 143 دیدم خوابیدم ساعت یه ربع به یک و ساعت کوک کردم برای سحر

اما ساعت دو زنگ خونرو زدن اینقد قلبم میزد پدر همسایه واحد اول بود دخترش زنگش خراب بوده از عروسیم اومده بودن موبشم ج نمیداد میگفت برو درشو بزن گفتم از طبقه چهار چطور برم با لباس خواب.پدر من چرا از قبل اول شب باهاشهماهنگ نمیکنی شاید اومده مچشو بگیری ی ی خلاصه که سخری خوردم خوابیدم ولی قلبم میکوبیداااااااااا

صبحم به زور شش ونیم بیدارشدم اومدم سرکار خوابم میاد اما من امروز روزه ام اگر خدا بپذیره

از صورتی هم بگم که بهش گفتم اگراس بده خاموش میکنم واقعا هم خاموش میکنم اگر اس بده دیگه هیچ حرفی نمیخام بشنوم

نظرات 2 + ارسال نظر
مهناز چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 15:49 http://1zan-moteahel.blogsky.com

عجب همسایه بی ملاحظه ای!!!!روزه ات قبول باشه.چرا باهاشحرف نمیزنی آخه؟!

قبول حق همونجا زنگ زدم به گوشی همسایه جواب نداد دیروزم خونه نبود اما بهش حتمامیگم

آنا چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 11:07 http://aamiin.blogsky.com/

ساعت دو نصفه شب زنگ خونه همسایه را می زنه؟! این قدر آدم بی فکر

اره خیلی ریلکس زنگ میزنه میگه از عروسی اومدیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.