1

دیروز ساعت یازده رفتم کلاس ضمن خدمت و سرکلاس همش چرت میزدم و اصلا گوش نمیددم چون یه کارشناس ارشد هم پایه و هم رشته خودمون اومده بود توضیح میداد که خب اطلاعاتش همونی بود که ما داشتیم و بارها خوندیم

همش چرت میزدم و فکر میکردم زمان ماه رمضونه چطوری برنامه ریزی کنم که خواب الو نشم و ساعت اریم که کم نشد

ساعت دونیم رسیدم خونه دوتا کلید تو کیفمه همیشه

هرکودوم یه جیب اولیو گشتم نبود دومیو گشتم نبود

زنگ همسایه رو زدم باز کرد رفتم بالاااااااااا با چاقو هر کاری کردم در باز نشد قفلمم که کامپیوتری ی ی

زنگ زدم به یکی از همکارای اقا در واحد دیگه که میدونستم دیر میره خونه ش همیشه و اینم بگم کلید یکی از اتاقای دیگه به اتاق مامیخوره و گفتم لطفا برید به فلان همکار بگین کلیدشو بده در اتاق مارو باز کنید کلید منو ببینید رو میزمه

بنده خدا رفت و بعد زنگ زد اون همکار نبود وی هم اتاقیت بود شانست(نتظر شوهرش بوده که بیاد) کلیدو با آژانس فرستاد رفتم بالا کولرو زدم رو کاناپه لم دادم اولش از تشنگی و گشنگی خوابم نمیبرد بعدش خوابیدم  از سه و نیم تا هشت بیدار شدم دوش گرفتم افطارو نماز و قران . سحری کمی بخار پز سبزیجات گذاشتم و بعد هایده گذاشتم یاد سال اولی که با صورتی اشنا شده بودم و مینشستیم شبا تا صبح بهحرف زدن ومن همش اهنگ گوش میدادم مخصوصا هایده و مهستی با اهنگاش خاطره ها دارم تا دو شب ایده گوش دادم و روحشو شاد کردم با بعضی اهنگاش اشکام سرازیر میشد ولی انرژی زیادی داشتم نشستم یه  درس زبان خوندم بعدش از دو به بعد تی وی روشن کردم برنامه سحری و غذا خوردم و نماز خوندم و خوابیدم الانم نسبت به دیروز حالم بهتره

برنامم مشخص شد از امروز ظهر ا میخابم شبا میشینم

جغد میشویممممممممممم

نظرات 1 + ارسال نظر
خانم توت فرنگی پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 09:44 http://pasazvesal.blogsky.com

سلام
من که همیشه جغد بوده و هستم!!

من یه زمانی جغد بودم دوسالی. ولی بعد خودمو ترک دادم . ولی چسبیدااااااااااا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.