25

5 شنبه رفتیم حرم و برای دوستان وبلاگی کلی دعا کردم

خداروشکر که داداشم بود و همه خورده کاری هارو تعمیر کرد حتی کولر رو هم درست کرد.

5 شنبه از سرکار که رفتم دیدم صابخونه دوباره دسته گل به اب داده و کارگر اومده پله هارو شیلنگ گرفته از بالا و من یه تی وی اضافه کوچیک داشتم ووسایل اضافه و کفشااااا همه تو اب غوطه ورن این بار دیگه عصبانی شدم رفتم پایین با کارگره دعوا جالب اینقد رو داشت میگفت تی وی رو بده ببرم برای کسی ثواب داره و هرچی میگفتم چرا قبل اب بردن به بالا خبر ندادی وسایل اضافه رو برداریم میگفت ایشون(صابخونه) گفت اب بگیر منم گرفتم صابخونه هم دید کفریم جیک نمیزد.

بعد دیروز صبح برگشتن و من هم خوابیدم نا نداشتم ده بیست روز بود زندگی م از دستم در رفته بود ظهر بیدارشدم میرزا قاسمی درست کردم خوردم دوباره خوابیدم عصر بیدارشدم و شروع کردم به کار و خدارو شکر ظاهر خونه مرتب شد موند داخل کابینتا که به صورت کلی گذاشتم باید بچینم. بعدش یه دوش گرفتم و دراز کشیدم رو کاناپه عزیزم ولیست کارایی که قبل ماه رمضون انجام میدادم و الان اصلا یادم رفته مدل زندگی م چی بوده رو فکر میکردم که خوابم برد. هوای مشهد سرررد شده صبح یخ زدم.خواب موندم و ساعت 7 پردم بیرون از خونه ولی خداروشکر زود رسیدم اثر انگشتم رفته بود و دستگاه نمیخوندش از امروز میخونه و صاحب اثر انگشت شدم

24

دیروز عصر کمر همت بستم رفتم تو محل چند تا نصاب صحبت کردم و اخر سر یکی گفت شب میاد و صابخونه هم اومد و با هم سر قیمت توافق رسیدن از ساعت هفت ونیم شروع کردن تا ساعت 2 شب نصب شد حالا امروز برم بچینم وخیلی خوشل شد

23

دیروز صبح داداش بزرگم تماس گرفت که با خانمش ودخترش میان مشهد

خداروشکر خونه تمیز بود میموند کارای دیگه

ظهر از سرکار رفتم خرید

عصرم رفتم کتری قوریمو عوض کنم اما چون وقت نبود برم بازار محل خودمونم طرحاش چنگی به دل نمیزد

صابخونه هم صبح در اثر حرف همسایه طبقه اولی که مثلا خواسته بود از من دفاع کنه و گفته بود چرا حیاط هنوز ریخت پاشه چرا خونه خان م فلانی رو مرتب نکردیدچرا بنده خدارو ا ینقد اذیت میکنید دوماه در به دره

اینم فکر کرده بود من گفتم بگه صبح کلی با ناراحتی با من حرف زد منم گفتم من چیزی نمیگم قضاوت نکید شما هم من از شما ناراحتم بابت کم کاری برای خونه و هنوز کابینتارو وصل نکردید ولی خودم زبون دارم و میگم نیاز به سخنگو ندارم هر مشکلی هم دارید با خودشه چرا سر من خالی میکنید

گفت من تا شب کابینتروب ه شما تحویل میدم عصر ساعت 5 تماس گرفت من 8 میرسم مشد با نصاب

داداشم اومدن و ما نشستیم چای و پذیرایی بعد شد 9 دیدم دو تا کارگز با صابخونه دم درن اما نصاب محترم نیومد شد 11 نیومد ماهم رفتیم بخابیم چون خسته بودن ساعت 12 در زدن نصاب اومده پاشید اومد تو گفت نه من نمیتونم اینجاوسایل هست باید برش بزنم گرد خاکه 5 ساعت کار داره منم گفتم شما قرار بوده جمعه بیای نیومدی ساعت 8 بیای نیومدی 12 شب اومدی یه کاره که چی بعدم من همه زندگیمو برق انداختم نمیشه برش بزنید بیرون ببرید بیاید نصب کنید چون میدونستم بره نمیاد صابخونه هم دست پا نداره یکی دیگه رو بیاره

بازم گفت نه نمیشه من وجدانم اجازه نمیده

رفت بعدش برادر زادم مگه گذاشت بخابم اینقد حرفید8 سالشه

ساعت د و شب خوابیدم الانم از 6 بیدارم و اومدم سرکارررررررررررررررررررر

دعا کنید من کارم درست شهو برگردم خونمون

22

از سه شنبه جمع و جور کردم و چهار شنبه داداشم که 15 سالشه اومدو 5 شنبه دوتاکارگافغانی اومدن خونرو تمیز کردن وسایلا روبردن پایین و کابیتای طبقه چهارمو از حیاط بردن طبقه چهارم همه این کارا از ساعت 9 صبح تا 2 ظهر طول کشید کارگرا تازه اومده بودن ایران و هنوز بلد نبودن از زیر کار در برن و با سرعت زیادی کار میکردن

بعدشم من وداداشم همه چیو مرتب کردیم هرچند که هنوز نیومده کابینتای واحد منو وصل کنه

این کارگرا هرکودوم دوبار سروریس بهداشتیو شستن ولی من قبول نداشتم شستنشونو بعدش من رفتم دستکش بدست اینقد شستم نزدیک بود از بوی تیرک بیهوش شم

سرویس بهداشتی که تمیز باشه برق بزنه بوی تیرک بده یعنی زندگی جریان داره

بعدش کلی شیر خوردم اثر تیرک و سفید کننده بره

بعدشم  تا 1 شب کار کردم جالب بود من از پنج ونیم صبح کار میکردم تا یک شب و مثل همیشه دقیقه نود نبودم شایدم  پنج ونیم صبح دقیقه نود بوده

روز جمعه با داداشم رفتیم حرم بعدش رفتیم پیتزا شب و بعدشم بردمش ترمینال برگشت و خیلی ناراحت شدم از رفتنش اتوبوسشم وسط راه خراب شده بود طفلکی راه سه ساعت ونیمه رو تو 5 ساعت ونیم رفته بودبعد من برگشتم دوباره چسبیدم به کار و شب ساعت یک خوابیدم  صیح ساعت ششو نیم بیدارشدم شنبه برم که دیدم از بدن درد نمیتونم راه برم با هزار مکافات رفتم سرکار دیروز عصر که برگشتم خونه خوابیدم تا 6

صابخونه اخرین لحظه که من داشتم میرفتم پاییین کشید رو اجاره و دو برابرش کردونامردی کرد و منو در عمل انجام شده قرار دادمنم جمع کرده بودم و اینقد این ماه سختی کشیدم که جون نداشتم برم دنبال خونه هرچند دیروز رفتمی ه جارو دیدم که دخمه بود در برابر خونه من و اجارش مثل اجاره ماهای پیش من بود

دستام از شدت تیرک و سفید کننده میسوزه و تو اداره نمیتونم با انگشتم ساعت بزنم چون اثر انگشت ندارم

الان وقت خوبیه برای قتل چون اثری ازش نمیمونه