8


5 شنبه شیفت بودم و ساعت یازده شب مجدد همسایه زنگ زد چرا شیرو باز گذاشتی دوباره دراومده و داره چکه میکنه میخاستم خودمو بکشم زنگ زدم نقلیه ماشینن داشتن چون تا کارم تموم شد دوازده شب بود فرش نازنینم که از قالی شویی اورده بودن و هنوز وقت نشده بود بازش کنم رو تصور میکردم

رفتم خونه صبح جمعه هی وای من فرشم خیس خیس کشیدم به زور دوباره بردمش راه پله لهن کردم و از شدت ناراحتی از 8 خوابیدم تا 1

بعدش صابخونه زنگ زد و گفت که از کولر ساز پرسیده گفته عجیبه اینکه پیچ به اون سفتی چطور باز میشه و تا بحال همچین موردی نداشتند

....................

بعدش از شهر بیدار شدم فیلم دزیره رو دیدم وبعد افطار هم والیبال دیدم و زبان خوندم

یه مسئله ای که من دارم اینه که من معدم خیلی کوچیکه بعد جا ندارم از افطار تا سحر مجبورم هر دوساعت یه چیزی بخورم یعنی غذامو باید تقسیم کنم هر دوساعت وگرنه جاندارم مثلا یه پرس غذارو باید سه تا چهار بار بخورم که البته اینقد بی اشتها م که یه قسمت نهایت دوقسمتشو میخورم بعد اب هم جاندارم زیاد بخورم در طی روز همش تشنمه

یک شنبه اخرینم شیفتو میرم و بعدش دیگه شب کاری تعطیل تا سه ماه

الان از هفت ونیم اومدم ادره هیچ کس نیست نکنه ساعت کاریو کم کردن

از عید تا الان یه بار فقط رفتم خونمون اونم دوستم به زور منو برد روستاشون بعد لازمه بگم چقد دلم تنگ شده

دیروز ظهر خواب بودم خواب میدیدم رفتم خونمون بعد نیمه بیدار میشدم میگفتم وای من کی اومدم با چی اومدم پس شنبه رو رخصی بگیرم نرم بعد هی تکون میخوردم که مطمن شم خواب نیستم

بعد دیدم افتادم تو یه کانال که لبه اش یه کولر بود کانال پر اب بود داشتم میرفتم تهش که عمیقم بود یه خانومی دستمو گرفت اومدم بالا بعد بیدار شدم دیدم اوه خونه خودمممم

7

دیشب سحر بیدارشدمااااااااا اما تاچشمو بستم بیدارشدم که اذونه وحتی ابم نتونستم بخورم الان تشنمه

6

دیشب هم شب کار بودم و جغد و بی خواب عصرم نیم ساعت فقط خوابیده بودم

هیچی دیگه تا دونیم خوابم نبرد .دونیم اسطوخودوس و بادرنجبویه درست کردم خوردم سحری خوردم و خوابیدم م م یا به عبارتی بی هوش شدم چون چند شبانه روزه نخابیدم

شش ونیم بدو بدو اومدم سوار سرویس شدم اومدم اداره

تو مسیر یه تصادف شده بود یه راننده خانم با اتوبوس عمومی جالب افسره اصلا به حرفای خانمه اهمیت نمیداد و میرفت تو ژست بود اخرش خانمه به زور نگاه افسرو متوجه خودش کردو توضیح داد که اتوبوس مقصره و تو لاین دیگه بوده اونجا افسر با تاکید پرسید اینطور بوده از راننده اتوبوس

راننده اتوبوس که تااون لحظه شیر بود یهو موش شد و گم شد

هرجا هستیم با هر لباسی خدایا کمک کن که به وظیفمون عمل کنیم و تو قالب خاصی نریم.

5

آمد اما در نگاهش
آن نوازش ها نبود

چشم خواب آلوده اش را
مستی رویا نبود
مست و بی پروا نبود

لب همان لب بود؛ اما
بوسه اش گرمی نداشت

دل همان دل بود؛ اما
مست و بی پروا نبود
مست و بی پروا نبود

نقش عشق و آرزو
از چهردل شسته بود

نقش شیدایی در آن
آیینه سیما نبود
مست و بی پروا نبود

لب همان لب بود ؛اما
بوسه اش گرمی نداشت

دل همان دل بود؛ اما
مست و بی پروا نبود
مست و بی پروا نبود

بر لب لرزان من
فریاد دل خاموش بود

گر چه آن تنها امید جان من
تنها نبود

لب همان لب بود ؛اما
بوسه اش گرمی نداشت

دل همان دل بود؛ اما
مست و بی پروا نبود
مست و بی پروا نبود

آمد؛ آمد؛ آمد
آمد اما در نگاهش
آن نوازش ها نبود

چشم خوابه آلوده اش را
مستی رویا نبود
مست و بی پروا نبود
مست و بی پروا نبود

نمیدونم چرا این روزا این اهنگو گوش میدم بی دلیل