41

دیروز رفتم باشگاه

بعدش خواب خواب خواب

در مورد پست قبلم من خودم وقتی میخام سوار تاکسی شم معمولا یه نگاه میندازم تا کناریم که اگر اقاست خودشو جمع کنه تا من سوار شم وگرنه میگم به راننده جا نیست تا بگه اقای کوچیک بشین .بعدش هم اول کیفمو میزارم هر چقدم جا تنگ باشه تا فضا بین مون ایجاد شه.اگرهم اقای بخاد کاری کنه همون اول بهش تذکر میدم

40

دیشب رفتم دندون پزشکی و چسب دندونم رو زدم (ایمپلنت کردم بعد اخرین سری رفتم دندونو تست کرد ببینه فیکسه دیگه بیرون نیومد که چسب بزنه قرار شد بزاریمهر وقت بیرون اومد خودش من قورتش ندم و بببرم بچسبونه)

دیروز ناجور ناخوش بودم نمیدونم چمه من همیشه بااومدن پاییز شادم الان حس افسردگی دارم

دیشب خیلی زود خوابیدم مثل یک عدد مرغ تا صبحم خواب بدو پریشونی

دیشب یه چند تا حرکت ورزشی تو خونه با دسته تی انجام دادم خوب بودو برای ما کارمندای پشت میز نشین بدک نیست عضلات گردن و بازومون واقعا گناه دارن

امروز اما میرم باشگااااااااااه  و تایماشو میگیرم ببینم چه روزی بهم میخوره

اسکی فضایی یا الپتیکال کسی هست داشته باشه یا کار کرده باشه بهم اطلاعاتی ازش بده میخام بخرم بین مگنتی و تسمه ای برای کار خونه کودوم بهتره یا  هر اطلاعاتی در زمینه اسکی فضایی

39

پشت میزم نشستم و البالو خشک میخورم ای حال میده آی حال میده

لواشکم اگر میشد کنارش خوب تر میشد یادم میاد لواشک مامان ساز تو یخچال دارم آخ کی برم خونه

فشارمم که همش پایینه توجه میکنم همشم سردی میخورم

دیشب دمنوش دارچین و هل خوردم بسیار خوشمزس و فرش میشی

دیشب ماکارونی پختم اما نخوردم ظهر برم بخورم .تنهایی نمیچسبه

امروز باید برم دندون پزشکی

نیت کردم برم باشگاه از امروز

یه زمانی چند سال هر روز میرفتم باشگاه 90 دقیقه هم تردمیل بعدش که پام موند لای نردمیل و 14 روز خونه نشین شدم ترسیدم نرفتم

حالا میخام برم بدنم خشک شده حس میکنم الان تق میشکنه

بدلیل اینکه عصرا هم توخونه کار چشمی انجام میدم دوباره هر روز چشام درد میکنه و منم پرو پرو عینکمو نمیزنم

بفرمایید البالو خشک ک ک

38

مامان رفت

کلی این دورز حرف زدیم .حرف دونم خالی شد

مامان هر وقت بیاد یخاچالو رفرش میکنه هرچند کهتمیز باشه

اب زرشک برام درست کرد و سفارش به خوردن وتوجه به غذام مخصوصا غذای ظهرزیاد مونده نخورم

این دوشب که بود متوجه شده که من شبا توخواب حرف میزنم همین باعث نگرانیش شده بود

صبحونه جمعه نون سنگک داغ در کنار مامان خیلی می چسبه

مامان رفت عصر چون باید میرفت به مغازش برسه و من سعی کردم عصر جمعه رو بخابم که متوجه نشم خونم چقد یهو تاریک شده

خندوانه دوشب هم دیدم و سعی کردم تمرین کنم که بخندم